[ The time of your death ]
* PART ⁶ *
/ بعد کلاس /
+ کلاس تموم شد و رفتم تو پشت بوم ...
* باد موهای دختر رو توی هوا شناور کرده بود و هوا بوی خوب صبح و آرامش بخشی داشت ...
امروز شنبه بود آخر هفته و همه بچه ها خوشحال بودن که بعد چند روز مدرسه و درس میتونن دو روزش رو تا میتونن بخوابن و عشق و حال بکنن ...
ا.ت برگشت تا برگرده اما یهو پاش به جعبه ی کنارش گیر کرد و داشت با سر میرفت رو زمین اما جیمین به سرعت وارد عمل شد و اونو گرفت ...
+ فاصله ی صورتم باهاش خیلی کم بود لعنتی با اون تیپش امروز چقد کراش شده بود ...
با همون صورت سردش بهم زل و زد گفت :
_ توکه تعادل نداری لازم نیست فاز آرامش بگیری !
+ تعادل دارم اتفاق بود ! ( اخم )
_ واقعا جعبه ی به اون بزرگی رو ندیدی یا مشکل بینایی داری خانوم تعادل ؟
+ نه ندیدم مشکل داری درضمن ولم کن !
_ ول کنم ؟!
+ آره ول کن !
ولم کرد اما یهو احساس کردم زیر پام خالی شد برای همین از ترس گردنشو محکم چسبیدم ...
+ نه نه ول نکن !!!
_ ایسگامو گرفتی یا دوربین مخفیه؟!
+ نخیر !
_ بابا مونگول قدت کوتاهه فکر کردی الان پرت میشی ...
+ تو چطوری مگه منو گرفتی ؟!
_ بیخیال !
+ ولم کرد و ازش فاصله گرفتم ازش تشکر کردم و رفتم سمت در ولی یهو ...
/ بعد کلاس /
+ کلاس تموم شد و رفتم تو پشت بوم ...
* باد موهای دختر رو توی هوا شناور کرده بود و هوا بوی خوب صبح و آرامش بخشی داشت ...
امروز شنبه بود آخر هفته و همه بچه ها خوشحال بودن که بعد چند روز مدرسه و درس میتونن دو روزش رو تا میتونن بخوابن و عشق و حال بکنن ...
ا.ت برگشت تا برگرده اما یهو پاش به جعبه ی کنارش گیر کرد و داشت با سر میرفت رو زمین اما جیمین به سرعت وارد عمل شد و اونو گرفت ...
+ فاصله ی صورتم باهاش خیلی کم بود لعنتی با اون تیپش امروز چقد کراش شده بود ...
با همون صورت سردش بهم زل و زد گفت :
_ توکه تعادل نداری لازم نیست فاز آرامش بگیری !
+ تعادل دارم اتفاق بود ! ( اخم )
_ واقعا جعبه ی به اون بزرگی رو ندیدی یا مشکل بینایی داری خانوم تعادل ؟
+ نه ندیدم مشکل داری درضمن ولم کن !
_ ول کنم ؟!
+ آره ول کن !
ولم کرد اما یهو احساس کردم زیر پام خالی شد برای همین از ترس گردنشو محکم چسبیدم ...
+ نه نه ول نکن !!!
_ ایسگامو گرفتی یا دوربین مخفیه؟!
+ نخیر !
_ بابا مونگول قدت کوتاهه فکر کردی الان پرت میشی ...
+ تو چطوری مگه منو گرفتی ؟!
_ بیخیال !
+ ولم کرد و ازش فاصله گرفتم ازش تشکر کردم و رفتم سمت در ولی یهو ...
۱۵۹
۰۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.